محتوای رمان
نقاشی امام علی

خرده رمان «محبت»؛ قسمت ٢

محلۀ عجیب و غریبی است. هم دشمنان علی (ع) و هم پیروان او را در خود جای داده است. کم با هم دعوا نمی‌کنند. کافی است شیعیان اسم علی (ع) را بیاورند تا با شمشیرهای آخته ناصبیان مواجه شوند. البته با اینکه آنها، یعنی شیعیان، در اقلیت هستند، اما هر از گاهی با اقدامات ضد حکومتی، محله را برای ناصبیان نا امن می‌کنند. کم پیش می‌آید بر سر چیزی توافق کنند. اما این روزها در محله اتفاقی افتاده که شیعیان را مضطرب کرده و ناصبیان را... که نه مضطرب ولی... ولی برای آنها هم مهم است که این قضیه به کجا ختم می‌شود... .
غدیر

خرده رمان «محبت»؛ قسمت اول: میثم تمار

کوبنده و رسا، فریاد زد: مرگتان باد! پسر مرجانه، مسلم را سر برید و شما دم نزدید! شما چجور مسلمانانی هستید که سفیر امامتان را تنها گذاشتید؟ ای بی‌وفا مردم! علی (ع) از دست شما چه رنج‌ها که نکشید! حالا پسر او را در میان مشتی گرگ و شغال رها کرده‌اید؟! عجیب بود که نام علی (ع) از زبانش نمی‌افتاد؛ حتی آن زمان که بیست سال از کشته شدن علی (ع) می‌گذشت.