اثر تورم بر اخلاق جامعه

تورم-و-فقر

در نوشتۀ قبل در مورد فرایند ایجاد و تداوم تورم بحث کردیم و اشاره شد که تورم دارای آثار زیان‌بار اقتصادی و غیراقتصادی است. از جمله آثار غیر اقتصادی تورم به داغ شدن بازار فعالیت‌های سوداگرانه، فساد، فحشا و نابرابری اجتماعی و… اشاره کردیم. در این نوشته قصد داریم قدری جزئی‌تر و با نگاهی موشکافانه‌تر اثرگذاری تورم بر روی نابرابری اجتماعی و تبعات آن را مورد بررسی قرار دهیم که چگونه تورم آبستن طفل ناخلف نابرابری اجتماعی است و این طفل گریزپای تا کجا قرار است فرهنگ کشور ما را بازیچه بازی های کودکانه خود کند.

تورم، دارایی‌های افراد مانند زمین، مسکن، سکه و… را رشد می‌دهد. در نتیجه عایدی متنابهی نصیب صاحبان این دارایی‌ها خواهد شد و افراد قشر کم برخوردار جامعه که عموما دارایی و ملک چشمگیری ندارند و دولت نیز توان افزایش دستمزد آنها را متناسب با تورم ندارد، با افزایش قیمت و کاهش قدرت خرید مواجه می‌شوند. این یعنی ثروتمند، ثروتمندتر و کم برخوردار، کم برخوردارتر خواهد شد. با این توضیح ابتدایی میدانیم که تورم، اثرگذار بر نابرابری اقتصادی دهک‌های جامعه خواهد بود.

جامعه‌ای که از لحاظ اقتصادی نابرابرتر شده است، شکل جدیدی به خود می‌گیرد. دگرگونی‌های فراوانی به وجود می‌آید که خود را به انحا مختلفی نشان می‌دهد. محلۀ مورد سکونت یکی از محسوس‌ترین موارد برای مشاهده این دگرگونی هاست. قشر ثروتمند آرام آرام به مناطقی از کشور و شهر عزیمت می‌کند که حاوی امکانات مادی بهتر، هوای مطبوع‌تر، از نظر تراکم جمعیتی خلوت‌تر و دارای سطحی در شأن یک خانواده ثروتمند(!) باشد. خانواده‌های کم‌برخوردار اما در محاصرۀ ارتش گرانی‌ها و افزایش هزینه مسکن و اجاره‌بها قرار می‌گیرند که آنها را مجبور می‌کند به سمت محلات حاشیه‌ای شهر عقب‌نشینی کنند.

بالاشهر و پایین شهر

بدین صورت آرام آرام دو طیف از محلات اصطلاحا بالاشهر و پایین‌شهر شکل می‌گیرند. به عنوان مثال محلات شهر تهران در دهۀ ۶۰ شکل دیگری داشت. در محله‌های مرکزی شهر ثروتمند و کم‌برخوردار در یک کوچه سکونت داشتند، در یک مسجد نماز می‌خواندند و در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. قرابت مکانی اقشار مختلف جامعه به یکدیگر باعث می‌شد تا شست‌شان از مشکلات دیگر خانواده‌های عضو این جامعه بهتر خبردار باشد و بتوانند بیشتر یکدیگر را در چالش‌های زندگی یاری کنند. خبرهایی زیادی از مشارکت اعضای یک کوچه یا محله برای برگزاری عروسی یک دختر و پسر جوان وجود دارد و دیگر مواردی که انسان آگاه را به این سمت سوق می‌دهد تا اثر این زیست مشترک را بر روی همبستگی اجتماعی بهتر درک کند. اما به مرور زمان و ایجاد نابرابری‌های اقتصادی که یکی از اسباب آن تورم است، اقشار از یکدیگر فاصله بیشتری گرفتند، ثروتمندان به سمت مناطق شمال و غرب تهران عزیمت کردند و اینگونه دیوار مهربانی‌های اجتماعی که قبلا وجود داشت کم‌رنگ‌تر و سفرۀ همبستگی اجتماعی نیز تنگ‌تر شد.

اثر سوء نابرابری در از بین رفتن همبستگی اجتماعی خلاصه نمی‌شود. نابرابری وقتی در جامعه بیشتر می‌شود قشر کم‌برخوردار جامعه احساس محرومیت نسبی بیشتری می‌کند یعنی خود را به نسبت قشر مرفه جامعه، تفریحات آنها، لباس‌های مارک‌دار و… محروم می‌بیند. رفیع‌پور در کتاب توسعه و تضاد می‌نویسد: «در سال‌های ابتدای انقلاب و در آن فرهنگ انقلابی، ثروت و ثروتمند مذموم بودند تا حدی که ثروتمندان از بیم شلاق عرف جامعه از نمایش ثروت خود به شدت پرهیز می‌کردند، چرا که می‌دانستند با مخالفت مردم جامعه و نگاه‌های معنادار ان ها روبرو می‌شوند اما پس از ایجاد نابرابری‌های اقتصادی و شکل‌گیری دو طیف کم برخوردار و ثروتمند در جامعه، ثروت و ثروتمند به مرور تبدیل به ارزش می شود.» ثروت و ثروتمند تبدیل به ارزش می‌شوند زیرا که مردم کم برخوردار، ثروتمندان، نمایش ثروت‌شان، محله‌های مورد زندگی‌شان و… را می‌بینند، غبطه می‌خورند و احساس محرومیت نسبی می‌کنند.

ثروت که به ارزش تبدیل شد خانوار در نظام ارزشی‌اش اولویت بیشتری را به ثروتمند شدن اختصاص می‌دهد، آنها ممکن است از هزینه‌های ضروری زندگی خود بکاهند و بر هزینۀ آموزش فرزندانشان بیفزایند، چون معتقدند که با این آموزش فرزندانشان می توانند به جرگه افراد ثروتمند بپیوندند.

نابرابری

ارزش شدن ثروت دارای آثار مخرب فراوانی است که به اختصار می‌توان موارد ذیل را برشمرد: به عنوان مثال خانواده‌های فراوانی وجود دارند که دغدغۀ اصلی‌شان در انتخاب رشتۀ تحصیلی فرزندانشان گزینه‌ای است که درآمد بالایی داشته باشد یا حتی آنکه بخاطر موفقیت فرزندشان در آزمون کنکور چند سال طلایی زندگی او را با محدودیت‌های فراوان تبدیل به زندان درس خواندن و حل سوالات آزمون‌های آزمایشی می کنند تا فرزند دلبندشان بتواند در مسیر نیل به ارزشی به نام ثروت گام بردارد. علاقه و استعداد فرد در این موارد تحت الشعاع ارزش ثروت قرار خواهد گرفت و احتمال بالایی وجود دارد که فرد پس از رسیدن به ثروت نیز از کار و زندگی خود ابراز نارضایتی کند زیرا در مسیر علاقه و استعداد خود گام برنداشته است. او ارزشی به نام ثروت را به دست آورده اما ارزش‌های دیگری را از دست داده که از رضایت او نسبت به زندگی می‌کاهد یا آنکه دیدن این پدیده که ثروتمندان در مجالس و محافل مختلف بیشتر تکریم و تعظیم می‌شوند، قابل بررسی است. تبدیل به ارزش شدن ثروت تنها به آثار فوق منحصر نمی‌شود و در تک‌تک شئون زندگی نقش‌آفرینی خواهد کرد که توضیح تفصیلی هر کدام مجالی دیگر را می‌طلبد.

تورم، جامعه را از لحاظ اقتصادی نابرابر می‌کند. این نابرابری اقتصادی به مرور زمان و همراه با شکل‌گیری طبقات جامعه به نابرابری‌های اجتماعی تبدیل خواهد شد. همزمان با تشدید نابرابری اجتماعی ثروت و ثروتمند در چشم مردم بیش از پیش ارزش پیدا خواهد کرد که اثرات ضد فرهنگی اجتماعی نامطلوبی را رقم خواهد زد. یکی از نمودهای این اثرات ضد فرهنگی آن است که تصمیمات مردم جامعه را به گونه‌ای آرایش می‌دهد که جهت‌گیری‌ها به سمت رسیدن به ارزش ثروت صورت پذیرد حتی به قیمت آنکه دیگر ارزش‌ها رنگ ببازند. داستان به همینجا ختم نمی‌شود، مسئلۀ تورم دارای دیگر آثار اجتماعی نیز هست که اگر دارای تبعات بااهمیت‌تری از نابرابری اجتماعی نباشند، دارای تبعات کم اهمیت تری نیز نیستند. در نوشته‌های بعد به دیگر آثار خواهیم پرداخت.

 

سید محمد نبی‌زاده

هسته «فرهنگ اقتصادی»

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *